دستهای آویزان
بدن انسان نمود و تلاقی فضای جسمی و ذهنی اوست. بهخصوص در جامعهای مذهبی و سنتی و در خاورمیانه و فراتر ار آن در ایران. محل تقاطع احساسات و سرکوبها و باید و نبایدها. بدن انسان زیر سرکوب شخص، خانواده و جامعه و ساختارهای قدرت، ارتباطش را با خود و آگاهی از دست میدهد و دیگر نمیتواند تصویری از بودنش و رابطهاش با جامعه و زیست هر روزه ارائه دهد.
بدن مرد در این میان ماجرایی متفاوت است. رشدکرده در فضای مردسالار جامعه و حالا در تلاش برای شناختن خود و بازکردن طنابهای سالیان دراز سرکوب. مسیری طولانی و پر پیچوخم و دردناک برای عبور از عرفها و بازشناخت درستی رفتارهایش. در این میان، ارتباط با طبیعت میتواند به ذهن و بدن مرد کمک کند تا این ارتباط چند هزارساله را بیشتر درک کند. به خود آگاه شود، تواناییهایش را بشناسد و از أسیبپذیر بودن و اشتراک آن با دیگر بدنها نترسد.
این مجموعه تلاشی است برای ارتباط ذهن و بدنش و گریختن از بایدها و نبایدهای عرف و حکومت و جامعه. کوششی برای شناختن خود، ارتباط با کودک درون سرکوبشده و آشتی با او، نترسیدن از گفتن از ترسها و آسیبپذیریها و روز به روز بهتر شدن همچون مبارزهای دائمی و روزمره. همچون زندگی.